کاهش کیفیت زندگی؛ ناتوانی، رنج است
ـ یکی از شاخصههای آشکار و آسان فهم در سنجش میزان مطلوبیت حاکمیت سیاسی، توجه به امر "توانایی شهروندان" در به سامان کردن زندگی روزمره است. توانایی در دو بعد اساسی؛
1. حفظ و نگهداری وضعیت موجود زندگی
2. هم چنین، توانایی در رشد و ارتقای آن
شهروندان، هر چند با مقولات پیچیدهی اقتصاد و ادبیات توسعه و رشد، آشنا نیستند، در مواجههی با زندگی روزمره و سیر مشکلات آن، به آسانی میتوانند میزان تواناییشان را در حفظ کیفیت زندگی و ساختن آینده شان، فهم کنند. لازم نیست با علم اقتصاد و مفاهیم آن، آشنا باشند، همین که برای خرید روزانه به فروشگاهها مراجعه میکنند و در مییابند قیمتها به صورت جهشی افزایش پیدا کرده است و یا نمیتوانند با قیمت سال گذشته، منزل استیجاریشان را نگه دارند، همین که درآمد ماهیانهشان کفاف زندگیشان را نمیدهد، متوجه میشوند تواناییشان را در کنترل و ادارهی زندگی از دست دادهاند و لاجرم باید کیفیت زندگیشان را کاهش بدهند.
ناتوانی در حفظ کیفیت زندگی، پیامدها و نتایجی دردناک برای شهروندان و همچنین، نتایج مخرب سیاسی برای حاکمیت به دنبال دارد. کیفیت زندگی و احساس خوشبختی از یک سو، و احساس خوشبختی و رضایت سیاسی از سوی دیگر، رابطه و نسبتی با یکدیگر دارند. به میزانی که از کیفیت زندگی کاسته شود، میزان و مقدار احساس خوشبختی و شادمانی نیز کاهش مییابد و از آن جا که عملکرد نظام سیاسی عامل مهمی در سطح و میزان کیفیت زندگی محسوب میشود، خوشبختی و میزان شادی در یک جامعه، با سیاست و سیاستگذاری حاکمان نسبت و رابطه برقرار میکند.
هر گونه سیاستگذاری، چه سیاست خارجی و چه داخلی، در نهایت باید به توانا ساختن مردم و قویتر شدن جامعه منتهی گردد. از این رو توانمند ساختن جامعه، معیار سنجش و ملاک تشخیص درست و نادرست بودن سیاستها تلقی میشود. زیرا "زندگی، هدف است"، و "زندگی، ارزش بنیادین و نهایی دارد". هر چیز دیگر، صرفا ابزاری است در خدمت زندگی. اگر دولت تشکیل میشود، به این علت است که میخواهند زندگی رو به جلو و جامعهی شکوفا داشته باشند. با در میان آوردن چنین هدفی، می توان سیاست را مورد داوری قرار داد. آیا جامعه رو به توانایی دارد و یا رو به نقص و عجز و ناتوانی در برابر مصایب و مشکلات؟ آیا مسائل رو به حل شدن دارد و یا هم چون کلافی در هم پیچیده شده، سردرگم و سرگشته است؟ و آیا زندگی رو به آسانی و شادی دارد یا رو به مشقت و غمناکی؟ و شاید مهم تر از همه، زندگی در اکنون و آینده، محاسبه پذیر و پیشبینیپذیر است یا تماما در تیرگی غیر قابلِ محاسبه و پیشبینی پذیری است؟
ارزشها، وقتی ارزشمندند که در خدمت انسان و برای او باشند. اما هنگامی که بر دست و پای انسان درپیچند و او را در گودالی از رنج و مشقت فرو برند و یا زندگی را به هزارتوی تاریکی و سختی بکشانند، به جای شادی، غم بیافرینند، به جای آرامش، هراس و غوغا، به جای زندگی، مرگ و به جای توانایی، ناتوانی خلق کنند، آن ارزشها از ارزشمندی سقوط میکنند. مانند دارویی که نه تنها بیمار را بهبود نمیبخشد، بلکه سبب ضعف و مرگ او می شود. چنین دارویی، گرچه به نام، دارو است اما زهری کشنده است. ارزشهای کژکارکرد، چونان بوتهی خاری بر سر راه زندگی است که عابران را زخمی میکند. به همین علت مورد تنفر و طرد واقع میگردند.
نظامِ سیاسیِ، توانا نمیشود مگر اینکه شهرونداناش توانا شوند. دولتِ قوی، نیازمند جامعهای قوی است.
علی زمانیان