شاگرد راننده اتوبوس گفت فقط دعا کنید!/ روایتی از واژگونی اتوبوس سرباز معلمان در دهشیر یزد

 

در کمتر از ۲۴ ساعت دو حادثه تلخ و مشابه در کشور رخ داد، ابتدا واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران و ساعاتی بعد واژگونی اتوبوس حامل سرباز معلمان.

شادی مکی: سرباز که کنار معلم و مرگ می‌نشیند واژه داغدار می‌شود. جوانان سر باز معلم رخت نظام بر تن می‌کنند تا چند ماهی مشق نظام کرده و بعد به جای استفاده از تفنگ، گچ و تخته سیاه را در راه آموزش نسل آینده به کار گرفته و سلام‌های نظامی خود را نثار کودکانی کنند که قرار است پشت نیمکت کلاس‌های درس بنشینند و به آن‌ها چشم بدوزند، اما آرزوهایشان به ثمر نمی‌نشیند.
۳۰ سرباز معلم روز چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰ از زاهدان با اتوبوسی که احتمالا برایشان اجاره شده به مقصد پاسگاه ولیعصر واقع در شهر آباده از توابع استان فارس به راه افتادند تا دوره آموزشی خود را در این منطقه بگذرانند. در کنار آن‌ها راننده، کمک راننده و یک نفر نظامی که به آن مامور بدرقه می‌گویند حضور دارد جمعا ۳۳ نفر. این گروه، اما به نیمه راه که می‌رسند سرنوشت به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد و تعدادی از این جوانان به پایان سفر نمی‌رسند.
شاید سربازان جوانی که راهی این سفر شدند زمانی که خبر واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران را در فضای مجازی می‌خواندند هرگز تصور نمی‌کردند در کمتر از ۲۴ ساعت سرنوشتی مشابه پیدا کنند و جامعه داغی بر داغ دیگر گذارد.
در این حادثه ۵ نفر به نام‌های عبدالرحمن دلیری اهل روستای رودکان از بم‌پشت ایرانشهر، طیب شه‌بخش اهل زاهدان و راشد پاهنگ اهل روستای کنت از توابع سیب سوران هیدج، سرباز معلم و یدالله ناهیدی (کادر ناجا)، ناصر گلستان‌زاده (کمک راننده) جان باختند گرچه یکی از مصدومان حادثه می‌گوید که ۲ نفر دیگر از این سربازان نیز جان خود را در بیمارستان از دست داده است. اما هویت آن‌ها را نمی‌داند.
تمام این سرباز معلمان از اهالی استان سیستان و بلوچستان بودند و بیشتر آن‌ها جوانان بلوچی که با وجود زندگی در مناطق صعب‌العبور و کم‌برخوردار سال‌ها درس خوانده و رنج تحصیل در سخت‌ترین شرایط را تحمل کرده بودند به امید آنکه بتوانند آینده بهتری را برای خود رقم بزنند. جوانانی که گفته می‌شود برخی از آنان تجربه سوخت‌بری و دیگر مشاغل سخت را هم داشتند لابد برای اینکه بتوانند هزینه تحصیل خود را فراهم کنند برای برخی از آنان معلمی یک آرزوی زیبا بود.
یکی از سرباز معلمان حادثه‌دیده: شاگرد راننده اتوبوس گفت دعا کنید!
یکی از سرباز معلمان حادثه دیده که خوشبختانه جان به سلامت برده است حادثه را  اینگونه تعریف می‌کند: روز دوم تیر ساعت ۸ صبح به اداره نظام وظیفه زاهدان رفتیم و قرار بود از آنجا همه سرباز معلم‌های استان اعزام شوند. ساعت ۹ ونیم صبح سوار اتوبوس شدیم و تا اتوبوس گشت‌هایش را بزند و به خارج از شهر برسد ساعت ۱۲ و نیم بود.
این جوان ۲۴ ساله ادامه می‌دهد: در طول مسیر اتوبوس زیاد توقف می‌کرد حتی یک نقطه به دلیل پاره شدن تسمه کولر ایستاد و ما مسیر نصرب آباد تا بم را بدون کولر بودیم در شرایطی که هوا خیلی هم گرم بود. به بم که رسیدم کولر را درست کردند. حرکتما را ادامه دادیم تا به پاسگاه مهریز یزد رسیدیم.
جوانان سرباز معلم یک معطلی دیگر در پیش دارند. ساعت ۱۱ و نیم شب به مهریز یزد می‌رسند، پاسگاه مهریز سختگیر است. سرباز‌ها را پیاده کرده و شروع به انجام عملیات جستجو در اتوبوس می‌کنند. اتوبوس را روی چاله تعمیرات برده و تمام اجزای آن از جمله موتور و ... را پیاده می‌کنند. ماجرا جدی است می‌گویند ممکن است داخل اتوبوس مواد مخدر جاسازی شده باشد. سرباز‌ها که تکلیفشان معلوم است نظامی‌اند اما اتوبوس معمولی بوده و متعلق به نیرو‌های نظامی نیست. این کار تا ساعت ۳ و نیم بامداد پنجشنبه طول می‌کشد. نهایتا مورد مشکوکی پیدا نمی‌کنند. اتوبوس را سر هم کرده و سفر از سر گرفته می‌شود.
برای خواندن نماز توقف می‌کنند، ساعت ۵ و نیم صبح است که دوباره اتوبوس به راه می‌افتد کمی بعد به گردنه‌های دهشیر در استان یزد می‌رسند. حالت حرکت اتوبوس در همین گردنه‌ها تغییر می‌کند. راننده اعلام می‌کند که ترمز نمی‌گیرد. مسیر سربالایی است، کنترل ماشین کمی آسان‌تر است. در مسیر خودرو‌ها در حال تردد هستند و راننده چاره‌ای ندارد جز آنکه برای ممانعت از برخورد با آن‌ها سبقت از راست بگیرد و اتوبوس مسیر را زیگ زاگ طی می‌کند.
واژگونی اتوبوس سرباز معلمان به روایت سرنشینان
آنچنانکه راوی این ماجرا می‌گوید: «ابتدا فکر نمی‌کردیم ماجرا جدی باشد.» اما وقتی سرپایینی‌ها شروع می‌شود ماجرا فرق می‌کند. سرعت ماشین به ۱۳۰ کیلومتر هم می‌رسد. پیچ‌ها شدید هستند. راننده همچنان مجبور است از خودرو‌های در مسیر سبقت بگیرد.
بر خلاف واژگونی اتوبوس خبرنگاران که در کسری ا ز ثانیه رخ داد. این جوانان ۲۰ دقیقه وحشتناک را پشت سر می‌گذارند، در گردنه‌های پرپیچ و خم وحشت و در حالیکه می‌دانند ترمز ماشین کار نمی‌کند. در این مدت جوانان پیچ‌ها را می‌شمارند و هر لحظه منتظرند که اتوبوس واژگون شود. در آن لحظه چهره والدین‌شان را به خاطر می‌آورند، شاید حتی لحظات سوگواری آنان را تصور می‌کنند، با آرزوهایشان خداحافظی می‌کنند با فرزندان و همسرانشان. فریاد می‌زنند، قرآن می‌خوانند، دعا می‌کنند، صلوات می‌فرستند و اتوبوس افسارگسیخته می‌تازد. داخل ماشین پر از گرد و خاک است و تنفس را سخت کرده. شرایط آنقدر بد است که شاگرد راننده به عقب ماشین می‌آید کنار سرباز‌ها می‌نشیند و می‌گوید فقط دعا کنید! فردی که امروز نامش در میان خفتگان ابدی این ماجرا جا خوش کرده است.
در آخرین لحظات ماشین با سرعت بسیار بالا در سرپایینی‌ها می‌تازد. حادثه در میدان ورودی شهر رخ داده و اتوبوس واژگون می‌شود، در نهایت  آنچه باعث توقف اتوبوس مرگ می‌شود یک تریلی است که در گوشه‌ای توقف کرده و خالی از سرنشین است.
۵ نفر در دم جان می‌سپارند. حادثه‌دیدگان شاهدند که چگونه افرادی که تا لحظاتی پیش با آن‌ها حرف می‌زدند و در کنارشان بودند در کاور‌های اورژانس پیچیده شده و جانشان را در بدترین شرایط از دست داده‌اند. آن‌ها یکی از رفقای جوانشان را می‌بینند که یک دستش قطع شده و گوشه‌ای افتاده و از درد فریاد می‌زند، او را هم به بیمارستان منتقل می‌کنند. برخی شایعات هم می‌گویند این جوان هم فوت کرده است که البته صحت و سقم این ماجرا مشخص نیست.
سرباز معلم راوی این حادثه تلخ می‌گوید: ما را به ۳ گروه مختلف تقسیم کرده و به ۳ بیمارستان مختلف بردند. آن‌هایی که با هم در یک گروه بودیم مانند من شکستگی داشتند. اکثریت در ناحیه سر شکستگی داشتند. ۵ نفر در محل حادثه فوت کرده بودند که داخل کاور کردند و بردند. یک نفر دستش قطع شده بود که می‌گویند امروز فوت کرده است در کل تا جایی که شنیده‌ام ۲ نفر دیگر هم در بیمارستان فوت کرده‌اند نامشان را نمی‌دانم، اما گویا تعداد کشته‌ها به ۷ نفر رسیده است، اما مطمئن نیستم. فعلا هم درحالت استراحت هستیم و هیچیک از مسئولان تسلیت هم نگفته‌اند، گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است. 
جامعه هم از این همه غم،  سوگ و شوک بی‌نصیب نمانده است و شاید سوالی که در پی این حوادث تلخ و پی در پی و بدون عبرت گرفتن و شرمندگی و استعفا دادن مسئولان مربوطه در پس ذهن هر ایرانی نشسته است آن است که نوبت تلخی و رنج من  و عزیزانم چه زمانی خواهد رسید.
قطعا نیرو‌های مسلح باید به این پرسش پاسخ بدهند که چرا اتوبوسی ناایمن را برای اعزام جوانان به خدمت در نظر گرفته‌اند و چرا پیش از آغاز سفر از سلامت اتوبوس مطمئن نشده‌اند. پاسگاه مهریز هم باید مشخص کند که آیا در زمان سرهم کردن دوباره اتوبوس تمام موازین ایمنی و فنی را رعایت کرده است؟ مبادا قصوری باعث مرگ این جوانان شده باشد، سربازانی که قرار بود مشق علم کنند نه مشق مرگ.
آخرین ویرایش: 1400/04/04
 
 
 
دیدگاه خود را بیان کنید.